جدول جو
جدول جو

معنی تهمت بردن - جستجوی لغت در جدول جو

تهمت بردن
(اِ دَ)
گمان بد بردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بر وی هیچ تهمت مبر و میل از شک بسوی تیقن کن. (تاریخ بخارا، یادداشت ایضاً). رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ گِ رِ تَ)
تهمت انداختن. تهمت بستن. (مجموعۀ مترادفات). تهمت زدن. تهمت نهادن. (ناظم الاطباء). متهم کردن. دروغ بستن:
شیر خدای را چو مخالف شود کسی
هرگز مکن مگر به خری هیچ تهمتش.
ناصرخسرو.
اگر تهمتم کرد نادان چه باک
از آن پس که گنگ است و کور و اصم.
ناصرخسرو.
کس جهان رابه بقا تهمت بیهوده نکرد
که جهان جز به فنا کرد مکافات و جزاش.
ناصرخسرو.
رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دی دَ)
سبک کردن. بی احترامی کردن. حرمت شکستن. اهتتاک. انتهاک. هتک حرمت، حرمت یافتن. حرمت به دست آوردن. صاحب حرمت شدن:
هرکه آردحرمت آن حرمت برد
هرکه آرد قند لوزینه خورد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ لَ کَ دَ)
منفعت برداشتن. و منفعت بردن و حظ نفس برداشتن. (ناظم الاطباء) :
ز شعر خویش نتوان فیض شعر دیگران بردن
تمتع بیش از فرزند مردم می توان بردن.
صائب (از آنندراج).
رجوع به تمتع ودیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ شُ دَ)
نسبت گناه و بوسین و عیب به کسی دادن. (ناظم الاطباء). اتهام. افترا. منسوب کردن کسی را به گناهی که نکرده باشد. بهتان زدن. دروغ بر کسی بستن:
عاقبت چون ز کینه شد سرمست
تهمتی از دروغ بر من بست.
نظامی.
کار زلف تست مشک افشانی عالم، ولی
مصلحت را تهمتی بر نافۀ چین بسته اند.
حافظ.
فسردۀ دل ما بود زیب ساغر ما
به هرزه تهمت می بر سفال خود بستم.
طالب آملی (از آنندراج).
ای تهمت چین بسته به زلف شب اندوه
یکبار ببین جبهۀ صبح طرب ما.
طالب آملی (از آنندراج).
نخواهم رفت از کویت غلام حلقه درگوشم
چرا می بندی از زنجیر این تهمت به پای من.
عبدالغنی قبول (از آنندراج).
رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ پَ تَ)
رنج بردن. تحمل رنج و دشواری کردن:
مشو تا توانی ز رحمت بری
که زحمت برندت چو زحمت بری.
(بوستان).
مسلم کسی را بود روزه داشت
که درمانده ای را دهد نان و چاشت
وگرنه چه حاجت که زحمت بری
ز خود باز گیری و هم خود خوری.
(بوستان).
کی بجانهای گرفتار، دلش خواهد سوخت
یوسف مصر اگر زحمت زندان نبرد.
صائب.
رجوع به زحمت کشیدن، زحمت کش، زجر کشیدن، زجر بردن و رنجبر شود، رفع تصدیع. رفع مزاحمت کردن. زحمت کم کردن. کنایت از رفتن، خود را کنار کشیدن، بیکسوی شدن از حضور یا خانه کسی، ترک همراهی و رفاقت و یا ترک خانه کسی کردن، دست برداشتن و یا از میان رفتن و نابود شدن:
گر زحمت تو برده ام، پنداشتی من مرده ام
تو صافی و من درده ام، کی صاف دردی خوار شد.
مولوی (از آنندراج).
وین پرده بگوی تا بیکبار
زحمت ببرد ز پیش ایوان.
سعدی.
زمانی از سر این خسته پا کشیده بدار
که میبریم از این آستانه زحمت خویش.
امیر شاهی سبزواری (از آنندراج).
رجوع به زحمت، زحمت کم کردن و زحمت برگرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(تَصْ کَ دَ)
یا رحمت بردن بر کسی. رحمت آوردن. رحم کردن. شفقت ورزیدن. ترحم نمودن. رقت نمودن:
نوازنده تر زآن شد انصاف شاه
که رحمت برد خاصه بر بی گناه.
نظامی (از آنندراج).
گفتا نه که من بر حال ایشان رحمت می برم. (گلستان).
مشو تا توانی ز رحمت بری
که رحمت برندت چو رحمت بری.
(بوستان).
، مورد رحمت باد و درود مردم واقع شدن
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ کَ / کِ دَ)
بهتان زدن. اتهام. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تهمت کردن و تهمت نهادن. (ناظم الاطباء) :
تهمت عیش مزن کز اثرذوق بلاست
اینکه هر لخت دلم بر سر مژگان خندد.
طالب آملی (از آنندراج).
عالی دل و دست و لب خود پاک توان داشت
تهمت زدن مدعیان را چکند کس.
نعمت خان عالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمتع بردن
تصویر تمتع بردن
بهره بردن برخوردار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
کوشیدن خواستن قصدکردن اراده کردن کعب الاحبار گفت: یک روز ابلیس بیامد و این ماهی را گفت هیچ دانی که در پشت تو از زمینها و کوهها و حیوانات چه نهاده است اگر خویشتن بجنبانی همه ریخته شود ماهی همت کرد که چنان کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
القذف
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
Slur
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
diffamer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از نغمات موسیقی چوپانینام دیگر این نغمه، گله را بردن استاین
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
诽谤
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
中傷する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
клеветать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
verleumden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
بہتان لگانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
অপবাদ দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
kutukana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
iftira atmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
비방하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
להכפיש
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
difamar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
बदनाम करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
memfitnah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
ใส่ร้าย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
belasteren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
наклепи
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
difamar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
oczerniać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تهمت زدن
تصویر تهمت زدن
diffamare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی